-
یه فرصت دیگه
جمعه 13 مردادماه سال 1391 05:12
پیش خودم دل بستمو بهش نگفتم حرفمو حتی نگاه عاشقش باز نشکست طلسممو خواستم بگم هرچی که هست مهر سکوتم نشکست بغضی گلومو باز گرفت من کم شدم اون ننشست راستش زبونم بند اومد بختک رو واژه سایه کرد رفت و خلا منو گرفت من موندم و سکوت درد هرچی تو فکرم بود، نبودخالی شدم از کلمه خواستم که راحتم کنه خسته شدم یه عالمه شاید یه لحظه ای...
-
خداگناه من چه بوده
جمعه 13 مردادماه سال 1391 05:11
از آدما دلم شکست، واسه همیشه دلم میخواد دعا کنم اما نمیشه حتی خدا جوابمو دیگه نمیده خدا جونم یه کاری کن نگو نمیشه بهم نگو گناه من واسه کی بوده نگو که اشتباه من واسه چی بوده دوسش داشتم دوسش دارم قد نفسهام بدون اون نمیتونم ، من خیلی تنهام چه کردن آدما با روزگارم چه کردم با خودم ، درمون ندارم اگه دنیا خواست تنها بمونم...
-
دل تنگم
جمعه 13 مردادماه سال 1391 05:08
من عادتم شده تنها بدون تو ، هر روز راه برم تو این پیاده رو من عادتم شده چیزی نخوام ازت ، فکر منو نکن خوبم گلم فقط دلواپس توام که ساده می شکنی و کوه غمی ، ولی حرفی نمی زنی میترسم از پس دردات بر نیای ، من عادتم شده چیزی ازم نخوای دردا و خستگی ماله خودت شده چیزی نمی گی و اصرار بی خوده اصرار می کنم انکار میکنی حرفای قبلتو...
-
تولدم مبارک نیست
جمعه 13 مردادماه سال 1391 05:06
تولدت مبارک ، چه حرف خنده داری چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری عجب شبیه امشب داره میسوزه چشمام دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام واسه چی زنده باشم جشن چیو بگیرم من امشبو نمیخوام دلم میخواد بمیرم تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم تو نیستی و من از...
-
نمی دونی الان چی می کشم
جمعه 13 مردادماه سال 1391 05:05
وقتی نیست توی خونه ، صدای تو با خودم حرف میزنم به جای تو هی قدم میزنم و اشک میریزم نمی دونی پر غصه ام عزیزم میشینم ، سر روی زانوم میزارم به خدا دیگه دارم کم میارم واسه من نزاشتی هیچ نشونه ای تازه فهمیدم چه قدر دیوونه ای فک می کردم میشه اون ازت جدا منو از رو بردی برگرد وبیا نمی دونی الان دارم چی میکشم فک نمی کردم که دل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 مردادماه سال 1391 04:55
درگیر رویای توام منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من انگار بی خبر نبود حتی تو تصمیمای من چشمات بی اثر نبود خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم درها رو بستم روت تا احساس آرامش کنم باور نمی کنم ولی انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری پـــــــــــس اصرار من بی فایده است درگیر...
-
امان ازحرف مردم
جمعه 13 مردادماه سال 1391 04:39
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟…گفت: مردم چه می گویند؟!… می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!پدرم گفت: چرا؟… مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!… به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم:...
-
خدایا
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 05:39
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ... ﻫﺮ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺩﻡ ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﭘﺲ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻖ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻣﺤﺒﺖ , ﺻﺒﻮﺭﯼ , ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 05:28
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد وبه مجنون و لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شدنش می ارزد گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم ؟ بازهمان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد با دو دست تو فرو ریختن دم به دمم به همان لحظه برپا شدنش می ارزد دل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 05:00
رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:59
جای خالی ات را... با فرض پُر کرده ام... ..... حرامش باد آنکه پُر کرد جای مرا..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:57
ساعت از نیمه شب گذشته... و من به این می اندیشم... اگر عشق کاری که با من کرد با تو می کرد... چند روز دوام می اوردی؟؟؟ 1
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:56
من گمان کردم رفتنت ممکن نیست رفتنت ممکن شد... باورش ممکن نیست
-
درد
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:55
تــــوی این دنیـــا هر کسی داره یه چیزی میکشه. یکی "درد" می کشه ؛ یکی "زجر" می کشه؛ یکی" نقاشی" می کشه ؛ یکی" سیگار "می کشه؛ یکی "داد" می کشه؛ یکی" سوت "می کشه ؛ یکی" ناز" می کشه ؛ یکی" تریاک" می کشه ؛ خلاصه میون اینهمه کشیدنـــــــــــی...
-
بازی روزگار
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:52
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست! انسان های بزرگ دو دل دارند؛ دلی که درد می کشد و پنهان...
-
دل تنگم
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:50
رفتی ولی بدون هنوز خیلی دلم تنگه برات دلم پره ازت ولی هنوزم میمیرم برات هنوز چشام به راهته شاید برگردی به روزی خیلی بدی کردی به من اما تو رو میخوام هنوز اما دوست دارم هنوز
-
انتظار
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:49
-
لیلی زندگی کن
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 04:47
لیلی قصه اش را دوباره خواند . برای هزارمین بار.... ومثل هربار لیلی قصه باز هم مرد لیلی گریست وگفت :کاش اینگونه نبود خدا گفت :هیچ کس جزتو قصه ات را تغییر نخواهد داد !! لیلی! قصه ات را عوض کن... لیلی اما میترسید . لیلی به مردن عادت داشت . تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود.. خدا گفت : لیلی عشق میورزد تا نمیرد . دنیا لیلی...