امان ازحرف مردم

امان از حرف مردم...!

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم
گفت: فقط بیمارستان خصوصی.
مادرم گفت: چرا؟…گفت: مردم چه می گویند؟!…

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت:
فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!پدرم گفت: چرا؟…
مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!…

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی!
گفتم: چرا؟…گفت: مردم چه می گویند؟!…

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم.
گفتم: چرا؟…گفت: مردم چه می گویند؟!…

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم.
پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی.
گفتم:چرا؟… گفتند: مردم چه می گویند؟!…

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ق.ظ http://ramazan1391.blogsky.com

سلام،آره سخته ولی یک روزی میاد که درکشون کنی دوست گلم گاهی حرف بزرگترا بهتر راه زندگی برای توست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد