ســُــرخ می شوی ، وقتی می شنوی دوستت دارم !
زرد می شوم ، وقتی می شنوم " دوســــتش ...داری " !!
چهار شنبه سوری راه انداخته ایم...
ســـرخی ِ تو از من ، زردیِ من از تــــو !
همیشه من می سوزم .....و همیشه تو می پــــری
هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم
گم شده ام !!!
ترس من از گم شدن نیست ..
ترسم از گرفتن دستی ست که بی بهانه رهایم کند !
ســُــرخ می شوی ، وقتی می شنوی دوستت دارم !
زرد می شوم ، وقتی می شنوم " دوســــتش ...داری " !!
چهار شنبه سوری راه انداخته ایم...
ســـرخی ِ تو از من ، زردیِ من از تــــو !
همیشه من می سوزم .....و همیشه تو می پــــری
ذره ذره های وجودم را به تارهای نازک حس گنگی پیوند می زدم تا امید جوانه زند.
اما...
دریغ که جوانه
بی حضور دل خشکید!
آه نوشت: دیوار ترک خورده، همان خاک است!
لطفا تکیه ندهید.
اهن می پوسد من که خاک بودم جای خود
زندگی من در همان دوران کودکی به پایان رسید
اشکـــــ هـــــای شــــور مـــــن چـــــه بی حوصله ا نــد و حرفهای تــــــو چــــه تـــــلخ ...
کــــــاش یــک جــــرعه از ایــــن تلخـــی می نوشیــــــدی ، و بـــــعد مـــــــرا به دستــــــــ خــــاک می سپـــــــردی ..
چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت.......
تلخ کردن زندگی خود
بـرای کـسـی کـه......... در دوری مـا
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات
زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.
یادت باشـــه هر کـــی بهـت گـفت “عاشقتم” ازش بپرســـی تا ساعت چند؟!
آدم دلتـــنگ ؛ حرف حالی اش نمی شود .... لطفاً برایش فلسفه نبافید ...
باران که میبارد دلم برایت تنگ میشود . . . راه میفتم بدون چتر, من بغض میکنم . . . آسمان گریه
حــُــــرمت نان از قلب بیشـــــتر است
آنرا می بوســــــند، این را میشـــــکنند...
از همین حالا میگویم حواست را خوب جمع کن
یادت باشد انعام خوبی به قبر کن بده تا قبرم را بزرگ تر و جادارتر از دیگر قبرها حفر کند.
می ترسم که مبادا قبرم ، جایــی برای دل پر آرزویم ، نداشته باشد
و من در خانه جدیدم باز هم شرمنده دلم شوم .
دلم درد میکند
انگار خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی...
مرا که هیچ مقصدی به نامم ..
و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !.. ببخشید !
که با بودنم ترافیک کرده ام !!
آدم دلتـــنگ ؛
حرف حالی اش نمی شود ….
لطفاً برایش فلسفه نبافید … !!!
دوباره سیب بچین حوا...
من "خسته ام "
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.